علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

عاقای جیک جیک بــــــــاز!

 از مادرمان خیلی خوشمان می آید و همۀ اطرافیان اذعان می دارند که ما به شدت از ایشان حساب می بریم... می دانی چون هر چیزی را که بخواهیم و ضرری در برداشتنش نباشد، آن را به ما می دهند و بر سرِ دادن و ندادنش با ما کَل کَل نمی کنند پس این جاست که وقتی به ما بگویند چیزی را نباید برداریم حرفِ ایشان برایمان سند است و شک نداریم لابُد ضرری در کار ست ! پس دیگر به آن دست نمی زنیم... البته این نکته فقط در موردِ مادرمان صادق است و نباید های بابا و دایی محسن مان خیلی در دست زدن به اشیا تأثیری ندارد! مثلاَ علی رغم این که به کتابِ دایی محسنمان دست می بریم و روی آن نقاشی می کشیم هفتۀ پیش که بساط برگه های مادرمان + یک عدد خودکارِ قرمز که بسیار به آن ع...
3 بهمن 1392

بابایی چون کوه، استوار!

همه اش حوصله مان سر می رود آخرش هم نفهمیدیم با این حوصله مان چه کنیم که سر نرود! شیطنت هایمان نیز ناشی از سر رفتنِ حوصله مان است وگرنه پسر مظلومی مثل ما را با شیطنت چه کار است؟! اصلاً دلمان نمی خواهد به وسایل منزل دست بزنیم و خدای نکرده به آن ها آسیبی وارد کنیم! و یا با پخش کردنِ مداد رنگی هایمان روی فرش ها نظم خانه را به هم بزنیم! و یا کاغذهایی را که مادرمان در اختیارمان گذاشته اند تا روی آن ها نقاشی بکشیم را بعد از کشیدن چند خط پاره کنیم و دور بریزیم! و یا موتور و انواع ماشین هایمان و نیز انواع عروسک هایمان را در منزل 70 متری مان که خودمان به سختی در آن جا می گیریم وِلوووووووووو کنیم و روی اعصابِ مادرمان قدم برداریم! و یا گاه و ...
2 بهمن 1392

پاناکتای انار

چند وقت پیش مادرمان دستور تهیۀ پاناکتای انار را در وبلاگ خاله سولماز دیدند و از آن جا که دستورات خاله سولماز لازم الاجراست بالاخره دیشب و در آخرین ساعات شب پاناکتای انار تهیه شد... در مرحلۀ اول مواد را با کمک یک عدد بطری نوشابۀ بریده شده، داخل ظرف ریخته و در یخچال گذاشته تا ببندد و می شود این: فرورفتگی قسمت وسط در شکل خیلی واضح نیست ولی حقیقت این است که این قسمت فرو رفتگی دارد که در مرحلۀ بعد ژلۀ انار به آن اضافه می شود و می شود این: این سفیدی که وسط ژله پدیدار شده است جزء دستور پاناکتا نیست بلکه در اثر چیره شدنِ خواب بر چشمان مادرمان ایجاد شده است و از آن جا ناشی می شود که چون آخرِ وقت مادرمان به فکر تهیۀ آن افتادند وقتی ه...
1 بهمن 1392